پیامک عاشقانه
 
شکار لحظه ها
برای دوستان که حالشو ببرند
 
 

تقدیم به چشم هایی که در راه ماندند و دل هایی که آنها را ندیدند

تقدیم به اشک هایی که غرورشان شکست و عهدی که هیچکس با آنها نبست . . .

.

.

.

من “تــــــو” را به دلم قول داده ام

نگذار بدقول شوم . . .

.

.

.

تقصیر دلم نیست که در کنج دلم جا داری / خوشگلی ، با نمکی ، دو چشم زیبا داری . . . !

.

.

.

آه گراهام

کاش اختراع نمیکردی تلفنی را که زنگ نمیزند . . .

.

.

.

چقدر خوبه که بدونی یکی یه جایی داره

یه آهنگی رو فقط به یاد تو گوش میده . . .

.

.

.

گاهی خیال میکنم از من بریده ای / بهتر ز من برای دلت برگزیده ای

از من عبور می کنی و دم نمیزنی / تنها دلم خوش است که شاید ندیده ای . . .

.

.

.

ز هجران تو پرپر می زند دل / ز دل تنگی به هر در می زند دل

چو بلبل در فراق رویت ای گل / به دیوار قفس سرمیزند دل . . .

.

.

.

آنچنان کز برگ گل عطر گلاب آید برون / تا که نامت میبرم از دیده آب آید برون . . .

.

.

.

دیری است ندیده ام من الماس تنت / عابــر نشـــدم به کــــوچه یاس تنت

تبریز چـــــرا شده است فصل تن تو / خـــــواهم برسم به بندر عباس تنت

.

.

.

سخت ترین فعلی که برایت به سادگی صرف کردم ، عمرم بود  . . .

.

.

.

حرارت لازم نیست گاهی از سردی نگاهت میتوان آتش گرفت . . .

.

.

.

این سخن در آسمان باید نوشت:

با تو در دوزخ مداوم ، بی تو هرگز در بهشت . . .

.

.

.

مصرعی از قلب من ، با مصرعی از قلب تو / شاه بیتی میشود در دفتر و دیوان عشق

.

.

.

فرقی نمیکنه که به اندازه دل یک گنجشک دوستت داشته باشم یا به اندازه دل فیل

مهم اینه که به اندازه یک دا دوستت دارم . . .

.

.

.

سخن ، آغاز گفتن نیست ، نگاهی میشود گاهی کلام اولین دیدار . . .

.

.

.

از تن خشک شاخه ها توقع جوانه نیست / اسب نفس بریده را طاقت تازیانه نیست . . .

.

.

.

سلام بر دل هایی که در کلاس انتظار غیبت نکردند . . . !

.

.

.

در فصل تگرگ عاشقت میمانم / با ریزش برگ عاشقت میمانم

هر چند تبر به ریشه ام میکوبی / تا لحظه مرگ عاشقت میمانم . . .

.

.

.

زندگی با تو برایم بوی ریحان میدهد / بی تو اما بوی ریحان ، بوی زندان میدهد . . .

.

.

.

در حضور خار ها هم میشود یک یاس بود / در هیاهوی مترسک ها پر از احساس بود

میشود حتی برای دیدن پروانه ها / شیشه های مات یک متروکه را الماس بود

کاش میشد ، حرفی از کاش میشد هم نبود / هرچه بود احساس بود و عشق بود و یاس بود

.

.

.

من ناخدای عشقم ، طوفان حریف من نیست / من عاشق تو هستم مجنون رقیب من نیست . . .

.

.

.

قلب من جایگاه رفیقی است که شقایق ها حسرت آن را میخورند . . .

.

.

.

شال و کلاه می بافم با خیالت

تا در سرمای نبودنت یخ نبندم . . .

.

.

.

۱۰۹۲۸۳۴۰۱۹۸۲۷۳۶۵۹۸۷۱۲۶۳۵۹۸۱۲۶۳۴۸۹۰۷۲۳۹۰۴۶۷۸۶۵۷۶

اینقدر دوست دارم !!!

.

.

.

لنگر عشق زدم بر دل طوفانی تو / تکیه گاهم شده است ساحل بارانی تو . . .

.

.

.

کاش میدانستی آن کس که در تو امید به زندگی را پرورش میداد ، خودش محتاج

قطره ای از باران محبت بود . . .

.

.

.

آن شب که شد زندگی ما آغاز ، آغاز شد افسانه این سوز و گداز

دادند به ما دلی گفتند بسوز ، دیدند که  سوختیم گفتند بساز  . . .

.

.

.

عشق يک جور جوشش کور است و پيوندي از سر نابينائي ، اما دوست داشتن پيوندي خود آگاه و از روي بصيرت روشن وزلال . عشق بيشتر از غريزه آب ميخورد و هرچه از غريزه سر زند بي ارزش است و دوست داشتن از روح طلوع ميکند و تا هرجا که يک روح ارتفاع دارددوست داشتن نيز همگام با آن اوج ميابد


عشق در قالب دلها در شکل ها و رنگ هاي تقريبا مشابهي متجلي ميشود و داراي صفات و حالات و مظاهر مشترکي است ، اما دوست داشتن در هر روحي جلوه خاص خويش دارد و از روح رنگ ميگيرد و چون روح ها برخلاف غريزه ها هر کدام رنگي و ارتفاعي و بعدي و طعمي و عطري ويژه خويش دارد ، مي توان گفت که به شماره هر روحي ، دوست داشتني هست


عشق با شناسنامه بي ارطبات نيست و گذر فصل ها و عبور سالها بر آن اثر ميگذارد ، اما دوست داشتن در وراي سن و زمان و مزاج زندگي ميکند و بر آشيانه بلندش روز و روزگار را دستي نيست


عشق در هر رنگي و سطحي ، با زيبائي محسوس ، در نهان يا آشکار ، رابطه دارد .

چنانکه ' شوپنهاور' ميگويد :

(( شما بيست سال بر سن معشوقتان بيفزائيد ، آنگاه تاثير مستقيم آنرا بر روي احساستان مطالعه کنيد ))!


اما دوست داشتن چنان در روح غرق است و گيج و جذب زيبائي هاي روح که زيبائي هاي محسوس را به گونه اي ديگر ميبيند .

عشق طوفاني و متلاطم و بوقلمون صفت است ، اما دوست داشتن آرام و استوار و پر وقار و سرشار از نجابت
عشق با دوري و نزديکي در نوسان است ، اگر دوري به طول بينجامد ضعيف ميشود ، اگر تماس دوام يابد به ابتذال ميکشد .

و تنها با بيم و اميد و تزلزل و اضطراب و (( ديدار و پرهيز )) ، زنده و نيرومند ميماند .

اما دوست داشتن با اين حالت نا آشناست . دنيايش دنياي ديگريست


عشق جوششي يک جانبه است ، به معشوق نمي انديشد که کيست ، يک خود جوشي ذاتي است ، و از اين رو هميشه اشتباه ميکند .

در انتخاب به سختي ميلغزد و يا همواره يکجانبه ميماند و گاه ميان دو بيگانه ناهماهنگ ، عشقي جرقه ميزند و چون در تاريکي است و يکديگر را نميبينند ، پس از انفجار اين صاعقه است که در پرتو روشنائي آن چهره يکديگر را ميتوانند ديد و در اينجاست که گاه پس از جرقه زدن عشق عاشق و معشوق که در چهره هم مينگرند ، احساس ميکنند هم را نميشناسند و بيگانگي و نا آشنائي پس از عشق – که درد کوچکي نيست – فراوان است


اما دوست داشتن در روشنائي ريشه ميبندد و در زير نور سبز ميشود و رشد ميکند و از اين روست که همواره پس از آشنائي پديد ميايد .

و در حقيقت در آغاز دو روح خطوط آشنائي را در سيما و نگاه يکديگر ميخوانند ، و پس از ((آشنا شدن)) است که ((خودماني)) ميشوند - دو روح ، نه دو نفر ، که ممکن است دو نفر با هم در عين رو در بايستي ها احساس خودماني بودن کنند و اين حالت به قدري ظريف و فرار است که به سادگي از زير دست احساس و فهم ميگريزد - و سپس طعم خويشاوندي و بوي خويشاوندي و گرماي خويشاوندي از سخن و رفتار و کلام يکديگر احساس ميشود و از اين منزل است که ناگهان ، خود بخود ، دو همسفر به چشم ميبينند که به پهن دشت بيکرانه مهرباني رسيده اند و آسمان صاف و بي لک دوست داشتن بر بالاي سرشان خيمه گسترده است و افقهاي روشن و پاک و

صميمي (( ايمان)) در برابرشان باز ميشود و نسيمي نرم و لطيف - همچون روح يک معبد متروک که در محراب پنهاني آن ، خيال راهبي بزرگ نقش بر زمين شده و زمزمه درد آلود نيايش مناره تنها و غريب آنرا به لرزه در مياورد – هر لحظه پيام الهان هاي تازه آسمانهاي ديگر و سرزمين هاي ديگر و عطر گلهاي مرموز و جانبخش بوستانهاي ديگر را به همراه دارد و خود را ، به مهر و عشوه اي بازيگر و شيرين و شوخ ، هر لحظه ، بر سر و روي ايندو ميزند

عشق جنون است و جنون چيزي جز خرابي و پريشاني ((فهميدن)) و ((انديشيدن)) نيست .

اما دوست داشتن در اوج معراجش از سرحد عقل فراتر ميرود و فهميدن و انديشيدن را نيز از زمين ميکند و با خود به قله بلند اشراق ميبرد

عشق زيبائي هاي دلخواه را در معشوق ميافريند و دوست داشتن زيبائي هاي دلخواه را در دوست ميبيند و ميابد

عشق يک فريب بزرگ و قوي است و دوست داشتن يک صداقت راستين و صميمي ، بي انتها و مطلق


عشق در دريا غرق شدن است و دوست داشتن در دريا شنا کردن


عشق بينائي را ميگيرد و دوست داشتن ميدهد


عشق خشن است و شديد و در عين حال ناپايدار و نامطمئن و دوست داشتن لطيف است و نرم و در عين حال پايدار و سرشار از اطمينان


عشق همواره با اشک آلوده است و دوست داشتن سراپا يقين است و شک ناپذير


از عشق هرچه بيشتر ميشنويم سيرابتر ميشويم و از دوست داشتن هر چه بيشتر ، تشنه تر


عشق هرچه ديرتر ميپايد کهنه تر ميشود و دوست داشتن نو تر


عشق نيروئيست در عاشق ، که او را به معشوق ميکشاند ؛ دوست داشتن جاذبه ايست در دوست ، که دوست را به دوست ميبرد .

عشق تملک معشوق است و دوست داشتن تشنگي محو شدن در دوست


عشق معشوق را مجهول و گمنام ميخواهد تا در انحصار او بماند ، زيرا عشق جلوه اي از خود خواهي يا روح تاجرانه يا جانورانه آدميست ، و چون خود به بدي خود آگاه است ، آنرا در ديگري که ميبيند ؛ از او بيزار ميشود و کينه برميگيرد .

اما دوست داشتن ، دوست را محبوب و عزيز ميخواهد و ميخواهد که همه دلها آنچه را او از دوست در خود دارد ، داشته باشند .

که دوست داشتن جلوه اي از روح خدائي و فطرت اهورائي آدميست و چون خود به قداست ماورائي خود بيناست ، آنرا در ديگري که ميبيند ، ديگري را نيز دوست ميدارد و با خود آشنا و خويشاوند ميابد


در عشق رقيب منفور است و در دوست داشتن است که (( هواداران کويش را چو جان خويشتن دارند )) که حصد شاخصه عشق است چه ، عشق معشوق را طعمه خويش ميبيند و همواره در اضطراب است که ديگري از چنگش بربايد و اگر ربود ، با هردو دشمني ميورزد و معشوق نيز منفور ميگردد و دوست داشتن ايمان است و ايمان يک روح مطلق است ، يک ابديت بي مرز است ، از جنس اين عالم نيست


عشق ريسمان طبيعي است و سرکشان را به بند خويش در مياورد تا آنچه آنان ، بخود از طبيعت گرفته اند بدو باز پس دهند و آنچه را مرگ ميستاند ، به حيله عشق ، بر جاي نهند ، که عشق تاوان ده مرگ است و دوست داشتن عشقي است که انسان ، دور از چشم طبيعت ، خود ميافريند ، خود بدان ميرسد ، خود آنرا ((انتخاب)) ميکند .

عشق اسارت در دام غريزه است و دوست داشتن آزادي از جبر مزاج .

عشق مامور تن است و دوست داشتن پيغمبر روح .

عشق يک (( اغفال )) بزرگ و نيرومند است تا انسان به زندگي مشغول گردد و به روزمرگي – که طبيعت سخت آنرا دوست ميدارد – سر گرم شود و دوست داشتن زاده وحشت از غربت است و خود آگاهي ترس آور آدمي در اين بيگانه بازار زشت و بيهوده .

عشق لذت جستن است و دوست داشتن پناه جستن .

عشق غذاخوردن يک حريص گرسنه است و دوست داشتن (( همزباني در سرزمين بيگانه يافتن )) است

 

منبع: mohammad0344

 

 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 20 مهر 1390برچسب:, :: 16:42 :: توسط : mohammadka

درباره وبلاگ
به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
نويسندگان
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان شکار لحظه ها و آدرس mohammadka.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 31
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 31
بازدید ماه : 223
بازدید کل : 33750
تعداد مطالب : 59
تعداد نظرات : 5
تعداد آنلاین : 1

آپلود نامحدود عکس و فایل

آپلود عکس



استخاره آنلاین با قرآن کریم


..